داروگ

قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟!

داروگ

قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟!

۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

همین سه سال پیش بغض کرده بود و عصبانی بود... ک باباش نمیذاره رانندگی کنه... باباش راضی شد و براشم ماشین خرید...

ی سال نیس ازدواج کرده... وقتی دیدم داره ب خواهرش میگ خب حق داره, مردا خیلی دوس ندارن زناشون رانندگی کنن و اینو با افتخار میگه جوری ک تو صحبتاش شما بفهمین از اینک شوهرش انقد دوسش داره احساس حسادت برانگیزی بهش دست داده, خواستم برم جلو و بهش بگم

 "عزیزم هم تو و هم شوهرت خیلی ترحم برانگیزین..."


ازادی برای زنانی ک دهنشون با شوهر کردن بسته میشه؟! قبول کنیم ما تا یک جامعه متمدن زیاد فاصله داریم!

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۱۱:۲۸
میم. طرار


یک کوه زیر برف، ولی داغ از درون

یک هفته زندگیت رسیده ست به جنون

یک هفته است منتظر چند لکّه خون

یک شب تمام می شود این اضطراب ها


چسبانده بودی اش به خودت مثل ترس هات

در سینه اش گرومب گرومبِ صدای پات

باران زده به لخت ترین حالت حیاط/ت

بویی بلند می شود از فاضلاب ها


معتادِ دوست داشتنت بود و بوی موت

چسبیده بود مثل دو تا بوسه بر گلوت

مثل ملافه ای که –چه سردی! – کشید روت

یک شب شروع شد همه ی این عذاب ها


چسبیدنِ به پات به دنبالت آمدن

با شادی و به غصّه به هر حالت آمدن

با شکل های مسخره در فالت آمدن

درهم، به هم، یکی شدنِ توی قاب ها


دنیات غیرقابلِ حتّی سکونت است

انگار چیز زنده تری در درونت است

سنگین ترین ترشّح غم توی خونت است

بالا می آوری وسط انتخاب ها


بدبین ترین نگاه به دنیای ساده ای

در خاطرت به هیچ کسی دل نداده ای

حالا فقط مسافرِ تنهای جاده ای

که می رود فرار کند از جواب ها


فاطمه اختصاری



پ ن:خیلی اندوهم... بعضی مصرع ها خیلی منست... دلم ویرانی میخواهد... فراموش شدن... جایی سراغ دارید؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۴
میم. طرار

چقدر دلم برای یک دوست داشتن ساده لک زده, یک دوست داشتن ساده با ریتم ثابته تق.. تق.. تق.. نه از این دوست داشتن ها ک ریتم تق تق تق.. تق......... تق تق...   دارند... دوست داشتن ابدی, بی اندازه, بدون ترس

مثلا دوست داشتن یک پیرمرد ک هرروز بعد از ظهر در کافه ای ک تو هم گاهی ب ان سر میزنی سیگار میکشد و قهوه میخورد... 

کم کم برایت از خاطراتش تعریف میکند و تو محو موهای لطیف یکدست سفیدش میشوی... 

برایت میگوید ک جوانیش را در مثلا المان, نقاش بوده بعد سیگارش را یک پک میزند و تو محو چشمان خاکستری شادش میشوی... 

برایت میگوید فریده خانوم ک سرطانش عود کرد, دلش میخواست برگردد تا نمرده خانه پدری اش را دوباره ببیند, این میشود ک باهم برمیگردید, بعد ب سیگارش یک پک میزند و تو فکر میکنی حتما خیلی فریده خانوم را دوست دارد... 

برایت میگوید فریده خانوم ک مرد, دیگر دلش نمی امده ک برگردد, بگوید مملکت غریب بدون فریده خانوم اصلا نمیشود بغد سیگارش را دود کند و تو فکر کنی ک چه خوب ک دلش نیامده برگردد...

 حالت ک خوب نباشد بپرسد چرا و تو برایش بگویی ک اینروزها سخت میگذرد... اوهم بخندد, بلند بخندد و سیگارش را دود کند و تو فکر کنی ک اگر دنیا تمام شود دلت میخواهد همینجا تمام شود وقتی یک پیرمرد برایت از خاطراتش میگوید و تو فقط فکر میکنی... فکر میکنی ک احتمالا ب یک نوع خاص ولی ساده از عشق دچار شدی... عشقی ک هم ریتمش را دوست داری هم همیشگی بودنش!

دلم بی اندازه برای یک دوست داشتن اینشکلی لک زده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۶:۰۱
میم. طرار

خدایا مرسی بابت ذرت و قارچ, مرسی بابت مکزیکیا...






۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۵
میم. طرار

راسش دلم میخاد از چن نفر تشکر جانانه کنم

اما مث این میمونه بری و از فروشنده ابمیوه بابت ابمیوه محشری ک برات درست کرده تشکر کنی درحالیک دست خورده و همشو ریختی....

شکست خورده ها ک تشکر نمیکنن...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۹:۴۱
میم. طرار

توتورو...

یک توتورو ی بزرگ...

همانقدر پشمالو و همانقدر بزرگ...

برای اینک در اغوشم بگیرد و باهم بیخیال دنیا شویم


ازاو شبای گوهی ک از استرس نمیتونم بخابم...

خدایا من میخام ی ماه و نیم دیگ تو بیو اینستام بنویسم دانشجوی ژنتیک دانشگاه اصفهان(ب این نتیجع رسیدم فقط اصفهان بدردم میخوره) مرسی... اه.. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۹
میم. طرار