ب بیشعورها محبت کنید
روانی بودم, ب چن تا دوستام پیام دادم ک بریم پیاده روی یا بریم والیبال ب یکیم گفتم باهام بیاد استخر هیشکودوم نشد, نه ک اونا نخوان واقعا نمیتونستن... راسش حتی از اونا نخواستم ک باهام جایی بیان, وقتی گفتن میخان بیان پیشم راسش اصلا حوصلشونو نداشتم, حوصله اینک ادا باشن برا ادب و شعور زیادشون... تو دلم گفتم کاش منصرف شن ولی اونا اومدن با کیک و برف شادی و هدیه تولد... تولد من ی ماه و یخورده پیش بود, اونا تهران زندگی میکنن نشده ک بیان... وقتی دیدمشون ب خودم گفتم هی تو چرا انقد بیشعوری؟! این مشکل اونا نبود, مشکل اینم نبود ک من الان تا حد بالایی افسردم, کیه ک دلش نخواد دوستای قدیمشو بعد از مدت ها ببینه؟! جز معدود ادمایی ک وقتی بشینی پیششون میتونی از مساعل فمنیستی و کتاب و مقاله حرف بزنی...من از دوست داشته شدن زیادیه ک میترسم, واقعا میترسم, ازش فراریم, من میدونم اونا چقدر منو دوس دارن و چون از دوست داشته شدن فراریم, از اونا فرار میکنم... چون وقتی یکی داره محبت امیز باهام رفتار میکنه نمیتونم جواب محبتاشو بدم... چون من بیشعورم و ی بیشعور لیاقت اینو نداره ک دوست داشته بشه... حتی ی تشکر درست حسابی ازشون نکردم اونطور ک دلم بخاد... چون تواناییشو ندارم, چون ی ادم بیشعور توانایی تشکر کردن نداره... چیزی ک امشب یاد گرفتم اینه... خودتو محدود نکن ب ادمایی ک همیشه دورتن... شاید یکی ی جای یکم دورتر قراره امشب کنارت باشه...
چیزی ک میخام ب شما بگم اینه شاید دورتون ادمای بیشعور باشن ک لیاقت دوست داشته شدن ندارن, ولی شما بهشون محبت کنید, خواهش میکنم:)
پ ن:تنها کادو تولد غیر پولی امسالم بود:)