داروگ

قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟!

داروگ

قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟!

45. اتاقک سه متری

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۰۵ ق.ظ


نشسته بود روبرویم

نشسته بودم روبرویش


گفت:

مث این میمونه ک ی مادر بخواد بچه پنج سالشو ی سال تو یک اتاق سه متری نگه داره و مجابش کنه بازی کردن و شلوغ کاری رو بذاره برا وقتی ک ب ی خونه‌ی بزرگتر رفتن و برای اروم کردن بچه بیتابش باهاش بازی های نشستنی انجام بده...


خندیدم و گفتم تو مادری یا بچه؟!


گفت من درگیری مادرو بچه‌م


گفتم تو هم از بچه لجبازتری هم بیتاب تر...


شانه هایش را بالاانداخت و گفت شاید...


گفتم 

میخوای بگی نمیتونی به بچه پنج ساله‌ت بفهمونی ک فعلا نمیتونه بازی کنه، خب چطوره بهش بگی ک اگ این چن وقت رو تو این جای کوچیک سر کنه ی خونه بزرگ انتظارشو میکشه...


ب صندلی تکیه داد، اه بلندی کشید و ب یکجایی ک فکر میکنم بین پاهای من بود خیره شد..

از این ساکت شدنش میترسیدم از این خیره شدن هایش... میفهمیدم فکرش اورا ب جاهای ناامنی میبرد..

ب بچه ای فکر میکردم ک گوشه ی یک اتاق سه متری کز کرده است، ب مادری ک از ناارامی های بچه ی پنج ساله اش ناارام است، ب او ک نمیدانستم باید برای ارام کردنش چ بگویم...

گوشی ام زنگ خورد ب صفحه گوشی نگاه کردم بعد ب او، 

گفتم ببخشید باید...

نگذاشت حرفم تمام شود لبخند زد و گفت نه نه اصلا اشکال ندارد

 از اتاق رفتم بیرون فک کنم چهل دیقه ای صحبت کردنم طول کشید، برگشتم از او خبری نبود... 

خاستم زنگش بزنم ک گوشی در دستم لرزید...


هی! بچه خیلی بیقراری میکرد من رفتم ببینم میشه مامانشو راضی کنم ی امشب بچه‌شو ببره شهربازی یا نه!


با خودم گفتم شب های دیگر با این خانواده کوچک چه خواهی کرد!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۷
میم. طرار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی