32. زمستان منم
سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۱۳ ب.ظ
.
ناهار را در فضای باز میخوردم...
خیلی سرد بود... انگار نه انگار ک بهار شده... مثل اواخر بهمن سرد بود هوا... هی میگفتم چرا انقدر سرده، یخ میزنم...
حالا بهتر میفهمم..
زمستان سی اسفند خداحافظی کرد اما نرفت...
زمستان میدانسته ک بالاخره باید برود اما دلش نمی امده... هی دس دست کرده هی این پا و ان پا... اما انگار بالاخره دیشب تصمیم رفتن را گرفت... جوری سریع ترکمان کرد ک امروز ظهر گرما اذیتم میکرد... زمستان دیشب رفته! دل کنده و رفته!
زمستان منم...
۹۶/۰۱/۰۸