65. ترس
دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۵۹ ق.ظ
بدترین قسمتش اینست ک از ترس هایت فرار کنی...
فکر میکنی بالاخره یکجایی میتوانی قالشان بگذاری اما نمیشود...
انها دنبالت میکنند و تعدادشان زیاد میشود... خسته میشوی برمیگردی ب عقب نگاه میکنی، تو از نفس افتادی اما انها انگار تازه شرو کرده اند...
خسته میشوی، دیگر نای فرار کردن نداری... میرزند سرت، تمام ترسهایت میریزند سرت...
ریخته اند سرم، دارم درانها غرق میشوم... ریخته اند سرم و مرا میزنند، گریه ام مبگیرد...
۹۶/۰۱/۲۸